داستان درباره دختریست که پدر و مادرش قصد دارند از یکدیگر جدا شوند, در واقع پدرش آنها را به خاطر دختری جوان ترک کرده و حالا از آنها می خواهد خانه و مغازه شان را بفروشند و سهم او را بدهند تا با همسر جدیدش بتواند زندگی کند . در واقع گل فروشی مادرش منبع درآمد اندکی برای آنهاست و همین حالا هم نمی توانند از عهده بسیاری از قبض های شان بربیایند . پدرشان آنها را تهدید کرده که اگر خانه را نفروشند به دادگاه از آنها شکایت خواهد کرد . اوضاع زندگی آنها بسیار وخیم است . از طرفی نمیتوانند از عهده خرج و مخارج زندگی برایند و از طرف دیگر مادرش به خاطر این خیانت پدر بسیار افسرده و غمگین است . تا جایی که به خاطر اندوه طلاق مریض شده
در این هنگام خواهر دوقلوی او که برای پیدا کردن کار به شهر بزرگتری رفته , بعد از دو هفته با پیشنهادی شگفت انگیز برمیگرد . خواهر دوقلویش به او خبر میدهد که می تواند تمام بدهی های مادر را بدهد و خانه را برایشان نگه دارد , اما تنها یک شرط کوچک باقی مانده تا به همه این خوشبختی ها برساند , زمانی که در شهر بوده , آگهی استخدامی را دیده و برای آن تقاضا داده اما از هویت و مدارک شناسایی او استفاده کرده , حالا به دلیل این که خودش با کس دیگری نامزد کرده نمیتواند شرایط توافقنامه را انجام دهد و از خواهرش می خواهد که به جای او به مصاحبه برود