من یه دختر وراج و شیطون……….اون یه عوضی از خود راضی و متکبر و عصا قورت داده
به سوفی یک پیشنهاد کاری از طرف شرکتی در لندن داده می شود . هنگامی که به فرودگاه رفته تا سوار هواپیما شود متوجه می شود بلیط او به بلیط درجه یک ارتقاع داده شده … نمی تواند متوجه شود دلیلش چیست اما با خود تصمیم می گیرد حالا که چنین شانسی نصیبش شده به خوبی از ان استفاده کند و از امکانات قسمت فرست کلاس هواپیما لذت ببرد……
همه چیز به خوبی پیش می رود تا اینکه ……….مردی متکبر و از خود راضی روی صندلی کناری او می نشیند که بشدت از اینکه سوفی کنارش نشسته ناراحت است و نمی تواند او را تا پایان سفر تحمل کند
این حقیقت که سوفی دختر حاضر جوابی است هم به این قضیه کمکی نمی کند …پس سعی می کند او را نادیده بگیرد…اما نادیده گرفتن چنین دختر شاد و سرخوشی کار اسانی نیست …..
سوفی به شدت از رفتار مرد از خود راضی و مغروری که کنارش نشسته ناراحت می شود اما تصمیم می گیرد به جای انکه ناراحتی اش را نشان دهد تلافی اش را سر او دربیاورد…..می داند که تنها باید این چند ساعت پرواز او را تحمل کند . … و بعد از ان دیگر مجبور نیست هرگز او را ببیند .. با این فکر در سر ….شهامتش بیشتر شده و با گستاخی سر به سر او می گذارد…